صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۱۱۲۳: سنبل زلف از رخش تا برکنار افتاده است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
سنبل زلف از رخش تا برکنار افتاده است گل چو تقویم کهن از اعتبار افتاده است نه لباس تندرستی، نه امید پختگی میوه خامم به سنگ از شاخسار افتاده است در چنین وقتی که شاخ خشک ما در آتش است حله رحمت ز دوش نوبهار افتاده است ناامیدی می کند خون گریه بر احوال من کشت امیدم ز چشم نوبهار افتاده است هرگز از من چون کمان بر دست کس زوری نرفت این کشاکش در رگ جانم چه کار افتاده است؟ (آفتاب نشأه تا از مشرق مغزم دمید کوکب عقلم ز اوج اعتبار افتاده است) شکر گردون ستمگر می کند هر صبح و شام کار صائب تا به اهل روزگار افتاده است صائب تبریزی