صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۱۱۰۱: تا ز رخ زلف آن بهشتی روی دور انداخته است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا ز رخ زلف آن بهشتی روی دور انداخته است دست رضوان پرده بر رخسار حور انداخته است پنجه مومین حریف پنجه خورشید نیست عقل بیجا پنجه با عشق غیور انداخته است می برد خواهی نخواهی دل ز دست مردمان کار خود را آن کمان ابرو به زور انداخته است ساعد او بارها در معرض عرض صفا رعشه غیرت بر اندام بلور انداخته است در حریم عشق، خواهش ناامیدی بردهد زان تجلی پرتو خود را به طور انداخته است راه نزدیک است اگر بر گرد دل گردد کسی دوربینی ها مرا از کعبه دور انداخته است ابر تر دامن چه باشد، کز حجاب اشک من خویش را طوفان مکرر در تنور انداخته است تیره بختی های ما از پستی اقبال نیست از بلندی شمع ما پرتو به دور انداخته است نه همین در شهر اصفاهان قیامت می کند فکر صائب در همه آفاق شور انداخته است صائب تبریزی