صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۱۰۸۵: با حجاب جسم خاکی جان روشن دشمن است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
با حجاب جسم خاکی جان روشن دشمن است مغز چون گردید کامل پوست بر تن دشمن است بر تو تلخ از تن پرستی شد ره باریک مرگ رشته فربه به چشم تنگ سوزن دشمن است ما درین ظلمت سرا از دل سیاهی مانده ایم ورنه هر آیینه روشن به گلخن دشمن است روح هیهات است لنگر در تن خاکی کند شاهباز لامکانی با نشیمن دشمن است جان فانی جنگ دارد با زمین و آسمان این شرار کم بقا با سنگ و آهن دشمن است در نگیرد صحبت آیینه و زنگی به هم آسمان نیلگون با جان روشن دشمن است با تعین جنگ دارد مشرب فقر و فنا با حباب و موج این دریای روشن دشمن است جوهر شمشیر من بند زبان عیبجوست خون خود را می خورد هر کس که با من دشمن است یوسف مصری به چاه از دامن اخوان فتاد ایمنی هر کس که می جوید به مأمن دشمن است آفتاب از اوج عزت می نهد رو در زوال ساده لوح است آن که با اقبال دشمن دشمن است از تهی چشمان حضور دل به غارت می رود گوشه گیر عافیت با چشم روزن دشمن است صحبت رنگین لباسان بی غمی می آورد بلبل درد آشنای ما به گلشن دشمن است خود مگر از جامه فانوس، شمع آید برون ورنه دست بی نیاز ما به دامن دشمن است آه من خم در خم افلاک دارد روز و شب هر که صائب باد دست افتد به خرمن دشمن است صائب تبریزی