صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۱۰۷۴: چشم من از گریه مستانه من روشن است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چشم من از گریه مستانه من روشن است خانه من چون صدف از دانه من روشن است شعله سودای من آهن گداز افتاده است دیده زنجیر از دیوانه من روشن است نیست چون آیینه نور عاریت در خانه ام از صفای سینه من خانه من روشن است گر چه از گرد کسادی مهره گل گشته ام نه صدف از گوهر یکدانه من روشن است جلوه فانوس دارد در نظر پروانه را بس که از سوز درون کاشانه من روشن است دیده جغدست شمعی هست اگر ویرانه را از فروغ داغ سودا، خانه من روشن است می شوم من داغ هر کس را که می سوزد فلک از چراغ دیگران غمخانه من روشن است دیده شیر از غم دنیا نگهبان من است از شراب لعل تا پیمانه من روشن است من سیه روزم، و گرنه سر به سر روی زمین از فروغ طلعت جانانه من روشن است سینه گرمم جهانی را به جوش آورده است عالمی را شمع از آتشخانه من روشن است سختی ایام نتواند مرا افسرده ساخت چون شرر در سنگ خارا دانه من روشن است گر ز روزن دیگران را خانه روشن می شود صائب از بی روزنی کاشانه من روشن است صائب تبریزی