صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۱۰۷۱: بیخودی دامن به جسم خاکسار افشاندن است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بیخودی دامن به جسم خاکسار افشاندن است از رخ آیینه هستی غبار افشاندن است ریختن رنگ اقامت در جهان بی ثبات در زمین کاغذین، تخم شرار افشاندن است صرف با دلمردگان اوقات خود را ساختن باده بر خاک سیه، گل بر مزار افشاندن است وقت خوش از صحبت بی حاصلان کردن طمع از تهی مغزی ز سرو و بید بار افشاندن است از سبکروحان گذشتن سرسری چون برق و باد آستین چون شاخ گل بر نوبهار افشاندن است عاشق شوریده را ترساندن از زخم زبان خار و خس سیلاب را در رهگذار افشاندن است جانفشانی کردن عشاق در دوران خط بر سر پروانه شاهان نثار افشاندن است قطره ناچیز را دریای گوهر ساختن خرده جان را به تیغ آبدار افشاندن است راه گردانیدن از امیدوار خویشتن خاک نومیدی به چشم انتظار افشاندن است ریختن می در گلوی زاهدان بی نمک آب حیوان در زمین شوره زار افشاندن است جود صائب در زمان تنگدستی خوشنماست ورنه کار ابر در جوش بهار، افشاندن است صائب تبریزی