صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۹۹۴: عشق را بی دست و پایی دست و پای دیگرست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
عشق را بی دست و پایی دست و پای دیگرست راه گم کردن درین ره رهنمای دیگرست بس که حسن شوخ او هر دم به رنگی می شود چشم من در هر نظر محو لقای دیگرست شسته رویان گر چه می شویند از دلها غبار چهره خوبان نوخط را صفای دیگرست ساده رویی را که عصمت دیده بانی کرده است سبزه خط پرده شرم و حیای دیگرست جامه گلگونی که می خواهم ز تیغش جان برم هر کف خاکی ز کویش کربلای دیگرست خون عاشق چون تواند دامن او را گرفت؟ نازک اندامی که هر دم در قبای دیگرست این دل صد پاره من، همچو اوراق خزان هر نفس در عالمی، هر دم به جای دیگرست روزگار خوشدلی چون خنده گل بی بقاست با گلاب تلخکامی ها وفای دیگرست مرد را هر چند تنهایی کند کامل عیار صحبت یاران یکدل کیمیای دیگرست طعنه نا آشنایی گوشه گیران را مزن کز جهان بیگانگان را آشنای دیگرست چون خطایی از تو سر زد در پشیمانی گریز کز خطا نادم نگردیدن خطای دیگرست ترک دنیا کرده را بر فرق سر ترک کلاه بر سپهر سروری بال همای دیگرست گر چه می گردد علم هر کس که از دنیا گذشت از دو عالم هر که برخیزد لوای دیگرست در چنین بحری که موج اوست تیغ آبدار خویش را فانی ندانستن فنای دیگرست گر چه صائب آب حیوان می دهد عمر ابد حفظ آب روی خود آب بقای دیگرست صائب تبریزی