صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۹۶۷: رزق ما روشندلان چون مه ز پهلوی خودست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
رزق ما روشندلان چون مه ز پهلوی خودست گر نمی در ساغر ما هست از جوی خودست دیده امیدش از خواب پریشان ایمن است هر که را بالین آسایش ز زانوی خودست عاشق از بار لباس عاریت آسوده است بید مجنون را کلاه و جامه از موی خودست بوی پیراهن نمی گیرند اهل دل به مفت غنچه این بوستان دلداده بوی خودست در دیار خودپسندان نور بینش توتیاست دیو این خاک سیه دل واله روی خودست در خیابان رعونت نیست رسم امتیاز هر نهالی عاشق بالای دلجوی خودست هیچ فردی در پی اصلاح خوی خویش نیست هر که را دیدیم در آرایش روی خودست تنگ خلقی هر که را انداخت در دام بلا متصل در زیر تیغ از چین ابروی خودست بی زبانی می گشاید بندهای سخت را در قفس طوطی ز منقار سخنگوی خودست تا نسیم نوبهار عشق در مشاطگی است شبنم این بوستان محو گل روی خودست خصم اگر چون بیستون بندد به خون ما کمر پشت ما بر کوه از اقبال بازوی خودست نیست صائب چشم ما بر ریزش ابر بهار آبخورد سبزه ما از لب جوی خودست صائب تبریزی