صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۹۶۰: درد بی درمان پیری منتهای دردهاست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
درد بی درمان پیری منتهای دردهاست مغز پوچ و رنگ زردش کهربای دردهاست هیچ راهی چون به حق نزدیکتر از درد نیست می برم غیرت به هر کس مبتلای دردهاست کاسه دریوزه داغ است سر تا پای من بس که هر عضو از وجود من گدای دردهاست از جهان آب و گل امید آسایش خطاست چار دیوار بدن مهمانسرای دردهاست می کند آیینه خود را به ناخن صیقلی سینه من بس که مشتاق لقای دردهاست غوطه زد در خون خود دردی که پا در وی نهاد سینه ما دردمندان کربلای دردهاست گوشمال درد می سازد مسلمان نفس را وای بر آن کس که کافر ماجرای دردهاست چون کریم از میهمان سیری نمی باشد مرا ناله ای گر می کنم گاهی صلای دردهاست نیل چشم زخم باشد گنج را ویرانه ها ورنه دل با این خرابی کی سزای دردهاست؟ می زنم چون مار نعل واژگون از پیچ و تاب ورنه گنج عافیت در زیر پای دردهاست می شود مایل به عاشق درد در هر جا که هست جان سخت عاشقان آهن ربای دردهاست درد ناقص را کند کامل، وجود کاملان چهره زرین عاشق کیمیای دردهاست نیست امروزی به ما پیوند درد و داغ عشق از ازل صائب دل ما آشنای دردهاست صائب تبریزی