صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۹۴۶: کی سری بردم به جیب خود که طوفان برنخاست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
کی سری بردم به جیب خود که طوفان برنخاست همچو شمع کشته دودم از گریبان برنخاست شمع بالینش نشد چون صبح خورشید بلند با لب پرخنده هر کس از سر جان برنخاست از نوای شور مجنون بود رقص گردباد رفت تا مجنون، غباری زین بیابان برنخاست نقد جان را رونمای تیشه فولاد داد از دل فرهاد این کوه غم آسان برنخاست پاک طینت از حدیث سرد از جا کی رود؟ آتش یاقوت از تحریک دامان برنخاست حیرتی دارم که چون از های هوی ناله ام از شکر خواب عدم چشم شهیدان برنخاست؟ عمرها در آب چشم خویشتن لنگر فکند از دل صائب غبار کلفت آسان برنخاست صائب تبریزی