صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۹۱۰: عرق فشانی آن گلعذار را دریاب
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
عرق فشانی آن گلعذار را دریاب ستاره ریزی صبح بهار را دریاب غبار خط به زبان شکسته می گوید که فیض صبح بناگوش یار را دریاب عقیق در دهن تشنه کار آب کند به وعده ای جگر داغدار را دریاب سواد جوهر تیغ قضا به دست آور دگر اشاره ابروی یار را دریاب درون خانه خزان و بهار یکرنگ است ز خویش خیمه برون زن بهار را دریاب ز نقطه حرف شناسان کتاب دان شده اند ز خط بپوش نظر، خال یار را دریاب شرارهاست ازان روی آتشین، انجم اگر ز سوختگانی شرار را دریاب تو کز شراب حقیقت هزار خم داری به یک پیاله من خاکسار را دریاب همیشه دور به کام کسی نمی گردد به یک دو جرعه من بی قرار را دریاب ز فیض صبح مشو غافل ای سیاه درون صفای این نفس بی غبار را دریاب ز گاهواره تسلیم کن سفینه خویش میان بحر، حضور کنار را دریاب همیشه روی به دیوار جسم نتوان داشت صفای طلعت جان فگار را دریاب غبار قافله عمر چون نمایان نیست دو اسبه رفتن لیل و نهار را دریاب به خون ز نعمت الوان چو نافه قانع شو تراوش نفس مشکبار را دریاب (مشو به برگ تسلی ز نخل هستی خویش بکوش، میوه این شاخسار را دریاب) درین ریاض چو صائب ز غنچه خسبان شو گرهگشایی باد بهار را دریاب صائب تبریزی