صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۸۸۶: پا منه زنهار بی اندیشه در جای غریب
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
پا منه زنهار بی اندیشه در جای غریب توسن سرکش خطر دارد ز صحرای غریب بی بصیرت از سفر کردن نگردد دیده ور کوری اعمی مثنی گردد از جای غریب مردم بالغ نظر چشم از جهان پوشیده اند می برد اطفال را از جا تماشای غریب دل که باغ دلگشای روح بود از سادگی وحشت آبادی شد از نقش تمنای غریب از غبار خط فزون شد شوخی آن چشم مست وحشت آهو شود افزون ز صحرای غریب از غبار آیینه دل را کند روشنگری هر که گرد غربت افشاند ز سیمای غریب عاشقان را بر حریر عافیت آرام نیست خاکساران راست خار پیرهن جای غریب رشته عمرش نبیند کوتهی از پیچ و تاب هر که چون سوزن برآرد خاری از پای غریب ملک تن را نیست در مهمانسرای روزگار لشکر بیگانه ای غیر از خورش های غریب می شود زیر و زبر از لشکر بیگانه ملک دست کوته دار صائب از خورش های غریب صائب تبریزی