صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۸۶۵: بس که افکنده است پیری در وجودم انقلاب
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بس که افکنده است پیری در وجودم انقلاب خواب من بیداری و بیداریم گشته است خواب در سراپای وجودم ذره ای بی درد نیست یک سر مو نیست بر اندام من بی پیچ و تاب از لطایف آنچه در مجموعه دل ثبت بود یک قلم شد محو، غیر از یاد ایام شباب از کشاکش قامتم تا چون کمان گردید خم مد عمر از قبضه بیرون رفت چون تیر شهاب گوش سنگینی، بصر کندی، زبان لکنت گرفت این صدف های گهر شد از تهی مغزی حباب رفت گیرایی برون از دست چون برگ خزان از قدم ها قوت رفتار شد پا در رکاب ریخت از هم پیکر فرسوده را موی سفید بال و پر شد این زمین شوره را موج سراب ریخت تا دندان، ز هم پاشید اوراق دلم می رود بر باد، بی شیرازه گردد چون کتاب صبح پیری نیست گر صبح قیامت، از چه کرد پیش چشم من ز عینک نصب، میزان حساب بادپای عمر را نتوان ز سرعت بازداشت چند صائب موی خود چون قیر سازی از خضاب؟ صائب تبریزی