صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۸۳۸: ز موج خویش بود تازیانه ریگ روان را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ز موج خویش بود تازیانه ریگ روان را چه حاجت است محرک، ز دست رفته عنان را؟ دلم ز بیم خزان می تپد، خوشا گل رعنا که در بهار پس سر نمود فصل خزان را علاج غفلت سرشار کن به اشک ندامت که قطره ای برد از جای خویش خواب گران را ز طعن کجروی آسوده است کشتی عزمش چو موج هر که به دریا سپرده است عنان را ستمگران به ریاضت نمی شوند ملایم که دل ز چله نشینی نگشت نرم کمان را کدام ساقی شمشاد قد به باغ درآمد؟ که طوفان فاخته آغوش گشت سرو روان را دمید حیرت حسن تو بر زمانه فسونی که همچو شیر و شکر کرد ماهتاب و کتان را ز زلف او که رسیده است تا کمر ز درازی به پیچ و تاب توان فرق کرد موی میان را اشاره گر چه زبان است بهر بسته زبانان نمی توان به ده انگشت کرد کار زبان را یکی ده است هر آن نعمت بجا که تو داری نظر به گنگ کن، از شکر حق مبند دهان را کسی که پا به مقام رضا نهاد چو صائب به خوشدلی گذرانید عالم گذران را صائب تبریزی