صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۸۲۰: درمانده این جسم نزارست دل ما
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
درمانده این جسم نزارست دل ما در سنگ نهان همچو شرارست دل ما هر چند بهای گهر از گرد یتیمی است بی قیمت ازین مشت غبارست دل ما چون غنچه محال است که از پوست برآید چندان که درین سبز حصارست دل ما تا دست به این پیکر خاکی نفشاند ماتم زده چون شمع مزارست دل ما چون دانه بی مغز ز بی برگ و نوایی شرمنده اقبال بهارست دل ما تا با خبر از هستی خویش است، پیاده است از خود چو برون رفت سوارست دل ما دریوزه دیدار کند از در و دیوار هر چند که آیینه یارست دل ما دارد به غم عشق نظر از همه عالم آهوست ولی شیر شکارست دل ما هر چند که پیچیده به می چون رگ تلخی در کشمکش از رنج خمارست دل ما ساقی برسان باده اندیشه گدازی کز ناخن اندیشه فگارست دل ما هر داغ جگرسوز، سیه خانه لیلی است تا واله آن لاله عذارست دل ما تا قطره خود را نکند گوهر شهوار سرگشته تر از ابر بهارست دل ما زان جلوه مستانه کز آن سرو روان دید چون گل همه آغوش و کنارست دل ما در رشته زنار کشد دانه تسبیح معلوم نشد در چه شمارست دل ما از چشمه حیوان، جگر سوخته دارد هم طالع خال لب یارست دل ما هر چند درین باغ چو گل پاک دهانیم از زخم زبان بوته خارست دل ما هر چند ز پرگار فتد گردش دوران چون نقطه مرکز به قرارست دل ما زین نغمه سرایان که درین باغ و بهارند صائب ز نوای تو فگارست دل ما صائب تبریزی