صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۷۳۸: با زلف کار نیست رخ یار دیده را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
با زلف کار نیست رخ یار دیده را ره می گزد چو مار، به منزل رسیده را بی حسن نیست خلوت آیینه مشربان معشوق در کنار بود پاک دیده را بسیار زخم هست که خاک است مرهمش نتوان به رشته دوخت دهان دریده را دایم ز خوی خود کشد آزار بدگهر خون است شیر، کودک پستان گزیده را زندان جان پاک بود تنگنای جسم در خم قرار نیست شراب رسیده را ما را مبر به باغ که از سیر لاله زار یک داغ صد هزار شود داغ دیده را از درد بی خبر بود آن کس که می کند با سگ گزیده نسبت مردم گزیده را با قد خم ز عمر اقامت طمع مدار در آتش است نعل، کمان کشیده را در بحر تنگ ظرف جهان، چند چون حباب در دل گره کنم نفس آرمیده را؟ از صحبت خسیس حذر کن که می شود یک برگ کاه، مانع پرواز دیده را در علم آشنایی آن چشم عاجزست صائب که رام کرد غزال رمیده را صائب تبریزی