صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۶۴۶: ز حرف سرد چه پروا روان سوخته را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ز حرف سرد چه پروا روان سوخته را؟ که هست مرهم کافور، جان سوخته را ز بس که اهل سعادت گرسنه چشم شدند هما به سگ ندهد استخوان سوخته را نظر به نعمت الوان چرا سیاه کند؟ به خون چو لاله زند هر که نان سوخته را به حرف عشق دل داغدار من زنده است که آتش آب حیات است جان سوخته را به داغ سینه من دست آشنا مکنید که می چکد ز نفس خون دهان سوخته را دهن به شکوه خونین چو لاله باز مکن که مرهم است خموشی زبان سوخته را ملایمت طمع از زاهدان خشک مدار که مغز، آه بود استخوان سوخته را توان چو آهوی مشکین به بوی مشک شناخت ز حرفهای جگرسوز، جان سوخته را به داغ عاریه محتاج نیست سینه گرم ز خود چراغ بود خانمان سوخته را نسوخت هر که درین ره نفس، نمی داند که سوختن پر و بال است جان سوخته را اگر چه خط دم صبح جزاست خوبان را شب وصال بود عاشقان سوخته را ز داغ لاله سیاهی نمی رود هرگز ز دل چگونه برآرم فغان سوخته را؟ به عشق رغبت من تازه می شود صائب ز هر که می شنوم بوی جان سوخته را صائب تبریزی