صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۶۴۳: چه حاجت است به گلگونه، روی گلگون را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چه حاجت است به گلگونه، روی گلگون را؟ نشسته است به خون هیچ ساده دل خون را به می چه سرخ کنی چشم های میگون را؟ نشسته است به خون هیچ ساده دل خون را ز پشت پای ادب چشم برندارد عشق سر فکنده بود بار، بید مجنون را چسان به خاک نبندند عشقبازان نقش؟ که بار عشق دو تا ساخت پشت گردون را حضور گوشه دل مغتنم شمار که نیست حصار عافیتی به ز خم فلاطون را به گریه از دل پر خون غبار می شویم نشسته است به خون گر چه هیچ کس خون را درین ریاض به بی حاصلی بساز چو سرو که غیر دست تهی نیست بار موزون را به فکر دنیا خلق آن قدر فرو رفتند که جا به زیر زمین تنگ گشت قارون را اگر چه شیوه همچشم نیست خونگرمی شکست چشم غزالان خمار مجنون را نمی رسد به سرافکندگی رعونت نفس ز سرو بیش بود فیض، بید مجنون را سبکروان به نظرها گران نمی گردند که گردباد به دل نیست بار، هامون را کم است اگر سر هر موی من شود نشتر به قدر خوردن (خون) کم کنم اگر خون را ز عشق، دشمن خونخوار مهربان گردد که چشم شیر چراغ است بزم مجنون را ز ساکنان خرابات شو که خلوت خم سرآمد حکما می کند فلاطون را زمین به نرم روان مهربان بود صائب غبار نیست به خاطر ز ریگ هامون را صائب تبریزی