صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۶۳۹: گل است باده گلرنگ باده خواران را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گل است باده گلرنگ باده خواران را مدام فصل بهارست میگساران را ز پای خم چو شدی سر گران، سبک برخیز گران مگرد به خاطر بزرگواران را رخ شکفته، هوای گرفته می خواهد به خوشدلی گذران روز ابر و باران را ز گریه ابر سیه می شود سفید آخر بس است اشک ندامت سیاهکاران را کنند بی نمکان با شراب کار نمک مده به مجلس می راه، هوشیاران را ز بحر رحمت حق مشربی طمع دارم که خوشگوار توان کرد ناگواران را مرا چو صبح ز روز جزا مترسانید همیشه روز حساب است دم شماران را به آن غبار خط سبز، چشم بد مرساد! که داد مرتبه سرمه خاکساران را قدم شمرده نهد عقل در قلمرو عشق ز سنگلاخ خطرهاست شیشه باران را مسیح را به فلک همت بلند رساند مده ز دست رکاب فلک سواران را چه حاجت است به سنگین دلان بدآموزی؟ فسان ز خویش بود تیغ کوهساران را کمال کوهکن از بیستون یکی صد شد محک تمام کند سنگ خوش عیاران را فریب گریه زاهد مخور ز ساده دلی که دام در دل دانه است سبحه داران را یکی هزار شد امید من ازان خط سبز که وقت شام بود عید، روزه داران را به سود خلق شود همت کریمان صرف که باخت به بود از برد، خوش قماران را ازان گروه طلب چون شکر حلاوت عیش که در رکاب دویدند نی سواران را در آن ریاض که صائب به نغمه گرم شود خزان نیفکند از جوش نوبهاران را صائب تبریزی