صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۶۲۷: ز خامشی دل روشن شود سیاه مرا
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ز خامشی دل روشن شود سیاه مرا سیاه خیمه لیلی است دود آه مرا ز داغ زیر نگین من است روی زمین ز اشک و آه بود لشکر و سپاه مرا چو گردباد به سرگشتگی برآمده ام نمی رود دل گمره به هیچ راه مرا حباب مانع جوش و خروش دریا نیست ز مغز، شور نگردد کم از کلاه مرا نمی توان به نصیحت عنان من پیچید نداشت زلف به زنجیرها نگاه مرا به رنگ زرد ز دینار گشته ام قانع چو کهربا نپرد چشم بهر کاه مرا نیم به همسفران بار از تهیدستی که هست از دل صد پاره زاد راه مرا حریف سرکشی نفس نیست یوسف من حضیض چاه بود به ز اوج جاه مرا چو شمع، زندگیم صرف شد به لرزیدن نشد که دست حمایت شود پناه مرا مرا به جاذبه، ای میر کاروان دریاب که مانده کرد گرانباری گناه مرا اگر چه گوهر من چشم می کند روشن نمی خرند عزیزان به برگ کاه مرا مرا به عالم بالا رساند یک جهتی نگشت کعبه و بتخانه سنگ راه مرا ز زهد خشک مرا زنده زیر خاک مکن مبر ز میکده زاهد به خانقاه مرا زبان عذر ندارم ز روسیاهی ها مگر شود عرق شرم عذرخواه مرا مرا ز سیل گرانسنگ هیچ پروا نیست خراب بیش کند آب زیر کاه مرا هزار لطف طمع داشتم ز ساده دلی نکرد چشم تو ممنون به یک نگاه مرا کجاست فرصت مشق جنون مرا صائب؟ که برده دست و دل از کار، مد آه مرا صائب تبریزی