صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۵۸۳: چه می کنند حریفان عشق صهبا را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چه می کنند حریفان عشق صهبا را؟ که آتش از دل خویش است جوش دریا را ز چرخ شیشه و از آفتاب ساغر کن به طاق نسیان بگذار جام و مینا را فساد روی زمین از شراب می زاید کدام دیو که در شیشه نیست صهبا را؟ به لامکان فتد ای آه گرم اگر راهت ز ما دعا برسان آن بلند بالا را ز آتش دل من دست را نگه دارید که داغ می کند این لاله سنگ خارا را ز حلقه گر چه سراپای چشم گردیده است هنوز زلف ندیده است آن سراپا را حلاوت سخن تلخ را ز عاشق پرس ز ماهیان بطلب طعم آب دریا را ز جای گرم به تلخی ز خواب می خیزند مساز گرم درین تیره خاکدان جا را سیاهی نظر از یکدگر نمی گسلد چه حاجت است به رهبر جمال سلمی را؟ به قدر روزن داغ است روشنایی دل مبند بر رخ خود این خجسته درها را شکسته بالی ما را چه نسبت است به او؟ که هست بال و پر سیر، نام عنقا را به زور عقل توان خشم را فرو خوردن ز سحر نیست محابا عصای موسی را به شور حشر نظر نیست عشق را صائب نمک ز خویش بود دیگجوش دریا را صائب تبریزی