صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۵۴۴: میزبانی که ز جان سیر کند مهمان را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
میزبانی که ز جان سیر کند مهمان را چه ضرورست که آراسته سازد خوان را؟ کاش یک بار به سر منزل ما می آمد آن که بر تربت ما ریخت گل و ریحان را پیشدستی کن و دیوان خود امروز بپرس چه ضرورست به فردا فکنی دیوان را؟ چه کند پرده ناموس به بی تابی عشق؟ بادبان بال و پر سیر بود طوفان را شادیی کز ته دل نیست، کدورت به ازوست خون کند خنده سوفار دل پیکان را پیر را حرص دوبالا شود از رفتن عمر بیشتر گرم کند جستن گو، چوگان را هر که بی حد شود، از حد نکند پروایی چه غم از محتسب شهر بود مستان را؟ بس که در لقمه من سنگ نهفته است فلک بی تأمل نگذارم به جگر دندان را کار موقوف به وقت است که چون وقت رسید خوابی از بند رهانید مه کنعان را بست بر خاک ز بی بال و پری صائب نقش مگر از دور زمین بوس کند جانان را صائب تبریزی