صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۵۳۶: چون می کهنه چه شد گر نبود جوش مرا
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چون می کهنه چه شد گر نبود جوش مرا؟ شور صد بزم بود در لب خاموش مرا می کشم تهمت سجاده تزویر از خلق گر چه فرسوده شد از بار سبو دوش مرا جوش بی تابی من چون دل دریا ذاتی است عارضی نیست چو خم سینه پر جوش مرا بحر را کرد نهان در ته سرپوش حباب آن که زد مهر ادب بر لب خاموش مرا قدرم این بس که ز خاطر نروم پش نظر من که باشم که نسازند فراموش مرا؟ شد ز بیداری من صبح قیامت نومید برد از بس که تماشای تو از هوش مرا تا سبوی که درین میکده بر جا مانده است؟ که ردا هر نفسی می فتد از دوش مرا چشم من واله موی قلم نقاش است نفریبد به خط و خال، بناگوش مرا تا درین باغ چو گل چشم گشودم صائب می رود عمر به خمیازه آغوش مرا صائب تبریزی