صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۵۳۱: می کند وقت خوش از عمر برومند مرا
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
می کند وقت خوش از عمر برومند مرا خونی وقت، بود خونی فرزند مرا نخل تنهایی من میوه فراوان دارد نیست چون بی ثمران حاجت پیوند مرا بحر و کان در نظرم چشم ترست و لب خشک رفته تا پای به گنج از دل خرسند مرا تلخ و شیرین جهان در نظرم یکسان است زهرچشم است گوارا چو شکرخند مرا صد بیابان ز غزالان رم من در پیش است همچو مجنون نتوان کرد نظربند مرا نفس سرد، پر و بال شود آتش را هست محتاج به بند آن که دهد پند مرا دانه سوخته جز آه ندارد ثمری نکند ابر گهربار برومند مرا شادم از بی بری خویش درین باغ چو سرو که به خاطر گرهی نیست ز پیوند مرا نیست جز پاکی دامن گنهم چون مه مصر کو عزیزی که برون آورد از بند مرا؟ دیده ام عاقبت اهل هنر را صائب نتوان کرد به تعلیم هنرمند مرا صائب تبریزی