صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۵۱۳: وحشتی داده ز اوضاع جهان دست مرا
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
وحشتی داده ز اوضاع جهان دست مرا که به زنجیر دو زلفش نتوان بست مرا بس که آشفته ز سودای توام، می گردد صفحه مشق جنون، آینه در دست مرا دارم از پاس وفا سلسله بر پا، ورنه من نه آنم که به زنجیر توان بست مرا گر چه چون آبله بر هر کف پا بوسه زدم رهروی نیست درین راه که نشکست مرا دام را شوخی چشم تو ز هم می گسلد ورنه آهو نتواند ز نظر جست مرا دو جهان رشته شیرازه ز من می طلبید بود روزی که سر زلف تو در دست مرا تیغ من جوهر خود کرد ز غیرت ظاهر چرخ هر چند که برداشت به یک دست مرا خامشی داردم از مردم کج بحث ایمن نیست چون ماهی لب بسته غم شست مرا آیم از خاک به محشر چو سبو دست به دوش گر چنین گردش چشم تو کند مست مرا چون میان من و او دست دهد جمعیت؟ که به دست آمدنش می برد از دست مرا خاک در کاسه دشمن کند افتادگیم نقش بندد به زمین هر که کند پست مرا سرو آزاده من وحشت از آب و گل داشت کرد حیرانی رفتار تو پابست مرا طرفی نیست جز آیینه مرا چون طوطی هم منم صائب اگر هم سخنی هست مرا صائب تبریزی