صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۵۱۲: فقر بی قدر کند سلطنت عالم را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
فقر بی قدر کند سلطنت عالم را هوس ملک نباشد پسر ادهم را می کند کار خرد، نفس چو گردید مطیع دزد چون شحنه شود امن کند عالم را خرد مشمار گنه را، که گناهی است بزرگ گندمی کرد ز فردوس برون آدم را پیش چشمی که شد از پرده شناسان حجاب شاهدی نیست به از چهره خود مریم را نیست ممکن، نکند صحبت نیکان تأثیر گل به خورشید رسانید سر شبنم را می تواند به نفس کرد جهان را روشن هر که چون صبح برآرد به تأمل دم را دانش آنراست مسلم که به تردستی شرم گرد خجلت ز جبین پاک کند ملزم را حق محال است به مرکز نرساند خود را در کف دیو قراری نبود خاتم را کجی از بد گهران صحبت نیکان نبرد ظفر از تیغ محال است برآرد خم را دیده مور، شود ملک سلیمان به خلیق تنگی خلق، دل مور کند عالم را کار اکسیر کند همت ذاتی صائب خاک در دست زر و سیم شود حاتم را صائب تبریزی