صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۵۱۰: سخن آن است که از جای درآرد دل را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
سخن آن است که از جای درآرد دل را حدی آن است که دیوانه کند محمل را باده آن است که خشت از سر خم بردارد عالم آن است که بیدار کند جاهل را سخن پوچ همان به که نیاید بر لب چه کمال از کف بی مغز بود ساحل را؟ خانه زادست نشاط دل خونین جگران مطرب از بال و پر خویش بود بسمل را گر شوی مرغ، همان بال ترا دام ره است تا سبکبار نسازی ز علایق دل را محو دلجویی پروانه بود روی دلش شمع دارد به زبان گر چه همه محفل را بی سخن، قابل تحسین نبود احسانش هر که محتاج به گفتار کند سایل را باغ را در گره غنچه نهان ساخته اند با خبر باش که بر هم نزنی یک دل را عشق داغی است که مرهم نکند پنهانش چند بر چهره خورشید بمالی گل را؟ نیست با اهل خرد سنگ ملامت را کار نقطه بر سر نگذارند خط باطل را صائب از خود بفشان گرد علایق زنهار کاین غباری است که پوشیده کند منزل را صائب تبریزی