صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۵۰۰: هر که چون شیشه به پیمانه رساند خود را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هر که چون شیشه به پیمانه رساند خود را چون سلیمان به پریخانه رساند خود را ما ز بی حوصلگی صلح به مینا کردیم وقت آن خوش که به میخانه رساند خود را در همین نشأه شود جنت او نقد، اگر زاهد خشک به میخانه رساند خود را هر مقامی که به آن، هوش به عمری نرسد دل به یک نعره مستانه رساند خود را سینه اش کان بدخشان شود از باده لعل چون سبو هر که به میخانه رساند خود را شمع در محفل ازان نعل در آتش دارد که به بال و پر پروانه رساند خود را عاشق از هر دو جهان تا نکند قطع نظر نیست ممکن که به جانانه رساند خود را به دو صد زخم نپیچد سر تسلیم از تیغ که به آن زلف سیه، شانه رساند خود را بت پرستی که نگشته است ز خود رو گردان به چه امید به بتخانه رساند خود را نیست ممکن به پر و بال رسد کس به مراد مگر از همت مردانه رساند خود را شمع در کوتهی خویش ازان دارد سعی که به خاکستر پروانه رساند خود را باده از شیشه جلوریز برون می آید که به سر منزل پیمانه رساند خود را زان چو موج است همه رشته جان ها بی تاب که به آن گوهر یکدانه رساند خود را صائب از چشم بد خلق مسلم گردد هر که چون گنج به ویرانه رساند خود را صائب تبریزی