صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۴۴۶: کسوفی هست دایم آفتاب زندگانی را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
کسوفی هست دایم آفتاب زندگانی را سیاهی لازم افتاده است آب زندگانی را مده چون غافلان سر رشته تار نفس از کف که بی شیرازه می سازی کتاب زندگانی را حیات جاودان بی دوستان مرگی است پا بر جا به تنهایی مخور چون خضر آب زندگانی را بساط آفرینش را دل آگاه چون باشد؟ که خواب مرگ، بیداری است خواب زندگانی را عنان سیل را هرگز شکست پل نمی گیرد نگردد قد خم مانع شتاب زندگانی را اگر نسیه است فردای جزا پیش گرانخوابان قیامت نقد باشد، خود حساب زندگانی را نباشد برق عالمسوز را رنگی ز خاکستر ز دوزخ نیست پروایی کباب زندگانی را خمار باده شب می کند گل در سحرگاهان قیامت می کند تعبیر خواب زندگانی را سیه گردد به اندک فرصتی روز کهنسالان لب بامی است پیری آفتاب زندگانی را کنم خاک عدم را توتیا، تا کرده ام صائب تماشا عالم پر انقلاب زندگانی را صائب تبریزی