صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۴۱۴: نباشد الفتی با جسم، جان سینه ریشان را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نباشد الفتی با جسم، جان سینه ریشان را تپیدن مشق پروازست دلهای پریشان را چنان از دیدن وضع جهان آشفته گردیدم که جمعیت شمارد دیده ام خواب پریشان را چراغ صبح صادق روشن از خورشید تابان شد گل از چاک گریبان سر برآرد صدق کیشان را دل آزاری ندارد جز خجالت حاصل دیگر نمک شد آب تا بر زخم آمد سینه ریشان را عجب دارم به هوش آیند حیران ماندگان تو اگر محشر نمکدان بشکند در چشم، ایشان را خیال آشنا رویی که می گردد به گرد من ز من بیگانه خواهد کرد صائب قوم و خویشان را صائب تبریزی