صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۳۹۰: اگر آزاده ای بگذار اسباب تجمل را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
اگر آزاده ای بگذار اسباب تجمل را که بی برگی به سامان می کند کار توکل را ز جمعیت دل صد پاره عاشق خطر دارد کمر بستن برد از باغ بیرون دسته گل را نفس در صحبت بی نسبت از من برنمی آید حضور زاغ باشد سرمه آواز بلبل را مرا ترساند از تیغ تغافل یار، ازین غافل که صبر من کند دندانه شمشیر تغافل را چنان از شرم زلفش آب شد در چشمه ها سنبل که نتوان امتیاز از موج کردن زلف سنبل را تواضع پیشه خود ساختم با خصم، تا دیدم که شد سیلاب خاک راه با قد دو تا پل را چنان کز تیغ خود کوه گران بر خود نمی لرزد نسازد مضطرب جور فلک اهل تحمل را ندارد حسن پنهان هیچ رازی صائب از عاشق که دارد بلبل از بر سر به سر مجموعه گل را صائب تبریزی