صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۳۷۸: ز دست یکدگر شکرلبان گیرند سنگش را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ز دست یکدگر شکرلبان گیرند سنگش را ز شیرینی به حلوا احتیاجی نیست جنگش را به بال عاریت حاشا که تیرش سر فرود آرد سبکدستی که پیکان بال و پر گردد خدنگش را به حرف عاشق بیدل، که پردازد در آن محفل که چون طوطی به گفتار آورد آیینه زنگش را مرا می پرورد در کوهساری عشق سنگین دل که باشد ناز چشم آهوان داغ پلنگش را درین دریا کسی یابد خبر زان گوهر یکتا که داند همچو آغوش صدف کام نهنگش را بیابان قناعت وسعتی دارد که هر موری نمی داند کم از ملک سلیمان چشم تنگش را من دیوانه راسرگشته دارد این طمع صائب که گیرم چون فلاخن در بغل یک بار سنگش را صائب تبریزی