صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۳۷۳: ز روی آتشینش حیرتی رو داد آتش را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ز روی آتشینش حیرتی رو داد آتش را که چندین عقده در کار از سپند افتاد آتش را مرا در وادیی می جوشد از دل عقده مشکل که نتواند گره از دل گشودن باد آتش را ندارد عشق عالمسوز پروای سرشک ما نمی سازد خموش از آب خود فولاد آتش را مکن با ناتوانان سرکشی هر چند مغروری که از هر مشت خاری می رسد امداد آتش را کبابم گر کند دشمن، جز این حرفی نمی گویم که اشک تلخ من یارب گواراباد آتش را! گشاد جان زندانی بود در سختی دوران ز قید سنگ، آهن می کند آزاد آتش را نخواهد آتش از همسایه هر کس جوهری دارد چنار از سینه خود می کند ایجاد آتش را به رسوایی علم شد زین تهی مغزان می روشن مگر از کف به هم سودن کند ایجاد آتش را ز زندان ماه کنعان خوی خود صائب نگرداند نخواهد سرکشی در سنگ رفت از یاد آتش را صائب تبریزی