صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۳۴۹: اگر چه گریه سرشار من، تر کرد دریا را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
اگر چه گریه سرشار من، تر کرد دریا را غنی بی منت نیسان ز گوهر کرد دریا را ز حرف پوچ ناصح شورش سودا نگردد کم کف بی مغز نتواند به لنگر کرد دریا را چه صورت دارد از انشای معنی، کم شود معنی؟ به غواصی تهی نتوان ز گوهر کرد دریا را به چشم هرزه خرجم هیچ دخلی برنمی آید چه حاصل زین که ابر من مسخر کرد دریا را؟ نمی دانم چه بیرون می نویسد از دل پر خون؟ که چشم من ز تار اشک، مسطر کرد دریا را همان از عهده بی تابی دل برنمی آید اگر چه کوه صبر من به لنگر کرد دریا را اگر دریا ز احسان چند روزی داشت سیرابش ز فلس خویش هم ماهی توانگر کرد دریا را به خون یک جهان جاندار نتوان غوطه زد، ورنه به آهی می توان صحرای محشر کرد دریا را ز فرزند گرامی، می شود چشم پدر روشن سرشک آتشین من منور کرد دریا را اگر سیلاب اشک من غبار از دل چنین شوید تواند خاک ها در کاسه سر کرد دریا را بود آسودگی در عالم آب از دهن بستن به ماهی خامشی بالین و بستر کرد دریا را فرو رو در وجود خویش صائب تا شود روشن که قدرت در دل هر قطره مضمر کرد دریا را صائب تبریزی