صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۳۴۸: که دارد این چنین سرگشته و بی تاب دریا را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
که دارد این چنین سرگشته و بی تاب دریا را؟ که نعلی هست در آتش ز هر گرداب دریا را فروغ گوهری در دیده من خواب می سوزد که می ریزد نمک در پرده های خواب دریا را مرا گرد جهان آن گوهر سیراب گرداند که گرداند به گرد خویش چون گرداب دریا را سبکروحانه سر کن در بزرگی با فرودستان که از ابروی موج خود بود محراب دریا را نمی جوشد به هر آتش عذاری دیده عاشق به جوش آرد مگر خورشید عالمتاب دریا را بود دامان ارباب کرم وقف تهیدستان به سوی خود کشد هر موج چون قلاب دریا را ز طوق حلقه زنجیر شد سودای من افزون نزد مهر خموشی بر دهن گرداب دریا را دل روشن به اندک التفاتی می شود کامل که سیم ناب سازد پرتو مهتاب دریا را ز جمع مال، حرص مردم دنیا نگردد کم که نتوان سیر کرد از ریزش اسباب دریا را ز شوق روی او چندان سرشک لاله گون ریزم که آب تلخ در ساغر شود خوناب دریا را کدامین روی آتشناک یارب در نظر دارد؟ که آتش می جهد از دیده پر آب دریا را ز حرف سرد ناصح گرمی عاشق نگردد کم نیندازد ز جوش خویشتن سیلاب دریا را بزرگان را به حرفی می توان از جا درآوردن نسیمی می تواند ساختن بی تاب دریا را نماند بر دل رحمت غبار جرم ما صائب به رنگ خود برآرد یک نفس سیلاب دریا را صائب تبریزی