صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۳۱۹: دگر با نوخطی دارد دل من در میان سودا
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دگر با نوخطی دارد دل من در میان سودا که دارد در گره هر موی خطش یک جهان سودا غبار استخوانم سرمه چشم غزالان شد نمی پیچد سر از سنگ ملامت همچنان سودا که جز دیوانه من، سایه بید سلامت را به رغبت می کند با زخم شمشیر زبان سودا؟ یکی صد شد ز سرو خوش خرام او جنون من چه حرف است این که کم می گردد از آب روان سودا؟ غزالان را به مجنون مهربان دیدم، یقینم شد که وحشت می برد بیرون ز طبع وحشیان سودا اگر باید به دشمن رایگان دادن متاع خود مکن زنهار تا ممکن بود با دوستان سودا متاع شیشه جانان را دلی از سنگ می باید ازان دیوانه دایم می کند با کودکان سوا ز سوز تشنگی هر چند دارد رنگ خاکستر درون پرده دارد چشمه حیوان نهان سودا بهار خرمی در پوست دارد نخل بی برگش به ظاهر گر چه افسرده است در فصل خزان سودا اگر می داشت مغزی دولت دنیای بی حاصل همامی کرد هرگز سایه را با استخوان سودا؟ مکش منت ز دست چرب این سنگین دلان صائب که روغن می کشد از دانه ریگ روان سودا صائب تبریزی