صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۳۱۰: مشو از نفس ایمن تا توانی آرمید آنجا
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مشو از نفس ایمن تا توانی آرمید آنجا که بیم این جهانی، می شود یکسر امید آنجا مگیر آرام اینجا، تا توانی آرمید آنجا که هر کس گشت کاهل، روی آسایش ندید آنجا ندارم با سیه کاری ز محشر بیم رسوایی که از خجلت نخواهد نامه من شد سفید آنجا ازان خون بر سر تیغ شهادت می شود اینجا که چون گل، سرخ رو از خاک می خیزد شهید آنجا غریبی ناگوار از قطع اسباب است بر مردم نبیند روی غربت هر که رخت خود کشید آنجا نخورد اینجا ز غفلت هر که روی دست از دنیا نخواهد از ندامت پشت دست خود گزید آنجا ز خاموشی گذارد هر که اینجا بر جگر دندان به جنت می تواند رفت بی گفت و شنید آنجا کسی کز سایه اش اینجا نیاسود آتشین مغزی کجا در سایه طوبی تواند واکشید آنجا؟ چو خود را یافتی، در توست هر مطلب که می جویی به خود هر کس رسید اینجا، به آسانی رسید آنجا ز دل باشد، گشادی هست اگر در حشر جانها را که عقل از اندرون خانه می دارد کلید آنجا مشو صائب ز آه و ناله غافل تا نفس داری که آه سرد اینجا، سایه ها دارد ز بید آنجا صائب تبریزی