صامت بروجردی
کتاب التضمین و المصائب
شمارهٔ ۸ - همچنین من افکاره: زینب به حسین گفت که ای تاج سر ما
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
زینب به حسین گفت که ای تاج سر ما ای قافله سالار من و همسفر ما آسوده بخوابی چه خوش از رهگذر ما نگذاشت که بر روی تو افتد نظر ما ***** دیدی که چها کرد به ما چشم تر ما ***** طاقت کم و غم بیش زمان کوته که تواند تا درد گرفتاری ما بر تو رساند کو مرگ که از قید حیاتم برهاند احوال دل سوخته دل سوخته داند ***** از شمع بپرسید ز سوز جگر ما ***** ای کعبه اسلام کشیدیم سوی دیر رخت از سوی کوی تو خداوند کند خیر با شمر ستمکار جفا جوی سبکسیر گو این همه شادی مکن از رفتن ما غیر ***** گاهی نبود بیش ز کویش سفر ما ***** داغ تو بر آورد ز کانون دلم دود دودی که بسوزد ز تفش آتش نمرود زین محنت بسیار که دارم همه موجود غیرم به فسون کرد جدا از تو چه می بود ***** گر داشت اثر تیر دعای سحر ما ***** تا دهر چه خواهد ز من سوخته کوکب کز داغ غمت روز مرا ساخته چون شب وز سنگ عدو جان ز تعب آمده بر لب تا از پی آزار که گرد آمده امشب ***** جمعند رقیبان بسر رهگذر ما ***** آمد به سر نعش تو خواهر پی دیدن شد غنچه دیدار تو را موسم چیدن ده گوش به دردم بود ارمیل شنیدم شادم که ز کویت نتوانم به پریدن ***** بشکته شد از سنگ ستم بال و پر ما ***** تا تاب عطش لاله سیراب تو پژمرد شمع رخ رنگین تو از صرصر کین برد بر شیشه بی تابی من سنگ جفا خورد زین بانک جرس راه به جایی نتوان برد ***** کو خضر رهی تا که شود راهبر ما ***** از بس بشه تشنه جگر راز نهان گفت راز غم پنهان به برادر به عیان گفت (صامت) به امانم آمده هر دم به فغان گفت امشب همه مجمر سخن از سوختگان گفت صامت بروجردی