صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۲۸۹: تا شد از صدق طلب چون صبح، روشن جان ما
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا شد از صدق طلب چون صبح، روشن جان ما از تنور سرد، آید گرم بیرون نان ما از خزف ناز گهر از بردباری می کشیم سنگ کم گردد تمام از پله میزان ما رزق ما آید به پای میهمان از خوان غیب میزبان ماست هر کس می شود مهمان ما ما به تردستی زبان خصم کوته می کنیم سبز سازد خار دامنگیر را دامان ما نشأه رطل گران از سنگ می یابیم ما هست در آزادی اطفال گلریزان ما می کنیم از ترزبانی دشمنان را مهربان می کند شیرین زمین شور را باران ما نیست چون آیینه تصویر، امید نجات عکس روی یار را از دیده حیران ما غافلان را شهپر طاوس می آید به چشم بس که رنگین شد ز الوان گنه دامان ما در گرفتاری ز بس ثابت قدم افتاده ایم برنخیزد ناله از زنجیر در زندان ما ما ز گل پیراهنان صائب به بویی قانعیم از نسیمی یوسفستان می شود زندان ما صائب تبریزی