صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۲۵۷: آهوان را در کمند آورد چشم پاک ما
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آهوان را در کمند آورد چشم پاک ما شد چو مجنون دیده ما حلقه فتراک ما همت آه رسای ما بلند افتاده است از زبردستی به ساق عرش پیچد تاک ما چون صدف از سینه صافی قطره را گوهر کنیم وقت تخمی خوش که افتد در زمین پاک ما بر زمین هر چند نقش از خاکساری بسته ایم باکمال سرکشی گردون بود در خاک ما ناتوانان را زبان شکوه می باشد خموش برنمی خیزد به آتش دود از خاشاک ما چشم بی یوسف گشودن، از نظربازان خطاست ورنه بوی پیرهن باشد گریبان چاک ما در ضمیر نقطه ما صد سواد اعظم است چشم کوته بین مردم چون کند ادراک ما؟ شمع می لرزد چو برگ بید با آن سرکشی چون به محفل رو نهد پروانه بی باک ما خاک دامنگیر، بند دست و پای رهروست نیست ممکن غم برآید از دل غمناک ما شبنم ما گر چه صائب در نمی آید به چشم تازه دارد گلستان را دیده نمناک ما صائب تبریزی