صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۲۴۴: از کمر بیرون نیامد تیشه فرهاد ما
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
از کمر بیرون نیامد تیشه فرهاد ما کوه را برداشت از جا ناله و فریاد ما ما چو مجنون چشم آهو را سخنگو کرده ایم گنگ ماند هر که گردن پیچد از ارشاد ما گر چه گوش باغبان را پرده انصاف نیست داغ ها دارد چو برگ لاله از فریاد ما لوح امکان تنگ میدان است، ورنه می نمود جوهر خود را زبان خامه فولاد ما گر چه ویرانیم، اما دلنشین افتاده ایم سیل نتواند گذشتن از خراب آباد ما پشت ما باشد ز سنگ کودکان بر کوه قاف نیست صحرایی چو مجنون عشق خوش بنیاد ما از دل ما برنمی آید نفس بی یاد تو گر ترا هرگز به گرد دل نگردد یاد ما دست و پای صید می پیچد به هم از دیدنش از کمند و دام مستغنی بود صیاد ما یوسفستانی است از زنجیریان هر حلقه اش زلف او را کی بود پروای شب خوش باد ما؟ هر رگ سنگی شود انگشت زنهار دگر سنگ را صائب فشارد دل اگر فریاد ما صائب تبریزی