صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۲۰۴: پوست زندان است بر تن زاهد افسرده را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
پوست زندان است بر تن زاهد افسرده را حاجت زندان دیگر نیست خون مرده را بر جراحت بخیه نتواند ره خوناب بست سود ندهد مهر خاموشی دل آزرده را خضر در سرچشمه تیغش نمازی می کند عمر اگر باشد، دهان آب حیوان خورده را نقد جان را چون شرر بر آتشین رویی فشان در گره تا کی توان چون غنچه بست این خرده را؟ آب را استادگی آیینه روشن کند صاف می سازد تحمل، طبع بر هم خورده را می کند باد مخالف شور دریا را زیاد کی نصیحت می دهد تسکین، دل آزرده را؟ هر چه رفت از کف، به دست آوردن او مشکل است چون کند گردآوری گل، بوی غارت برده را؟ این جواب آن که وقتی حالتی فرموده است از نصیحت می دهم تسکین، دل آزرده را صائب تبریزی