صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۱۹۶: نیست پروای فنای خود دل وارسته را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نیست پروای فنای خود دل وارسته را تیغ خضر راه باشد دست از جان شسته را در دیار عشق کس را دل نمی سوزد به کس از تب گرم است اینجا شمع بالین خسته را آه اوراق دلم را هر یکی جایی فکند رشته شد مقراض از ناسازی این گلدسته را عیش دنیا بی طراوت می کند رخسار را پوست بر تن خشک شد از هرزه خندی پسته را سینه ها را خامشی گنجینه گوهر کند یاد دارم از صدف این نکته سر بسته را تا مهش در هاله خط رفت، شد پا در رکاب باعث آوارگی گردد کمر گلدسته را در دیار ما که دارد عشق پنهانی رواج سکه قلب است رخسار به ناخن خسته را دعوی آهستگی ای مور پیش ما مکن نقش پا هرگز نباشد مردم آهسته را در حریم دل ندارد راه، فکر دوربین هیچ کس نگشوده است این نامه سر بسته را بر ورق نتوان به زنجیر مدادش بند کرد شهپر برق است بر تن مصرع برجسته را رشته اشک مرا بنگر، ندیدستی اگر در گره از پای تا سر، رشته نگسسته را ای صبا مشت سپندی بر سر آتش بریز گر بپرسد یار حال صائب دلجسته را صائب تبریزی