صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۱۷۳: در بهشت افکند آن رخسار گندم گون مرا
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در بهشت افکند آن رخسار گندم گون مرا شست یاد کوثر از دل آن لب میگون مرا از تماشای رخش چون چشم بردارم، که هست چهره گلرنگ او گیرنده تر از خون مرا خط آزادی طمع زان روی نوخط داشتم سرخط مشق جنون شد آن خط شبگون مرا خشک می آید به چشم سرو چون سوهان روح ریشه در دل کرد تا آن قامت موزون مرا یک سیه خانه است چشم لیلی از صحرای او سر به صحرا داده است آن کس که چون مجنون مرا شیشه گو گردنکشی کن، جام گو ناساز باش کز خمار آورد بیرون آن لب میگون مرا گرد کلفت گر به خاطر این چنین زور آورد می دهد در خاک آخر غوطه چون قارون مرا از جهان آب و گل عمری است بیرون رفته ام خم نمی سازد حصاری همچو افلاطون مرا تنگنای شهر نتواند مرا دلتنگ داشت وسعت مشرب بود پیشانی هامون مرا نیست احسان، بنده کردن مردم آزاده را بخل منعم می کند بیش از کرم ممنون مرا سرمه دان دریاکشان را برنیارد از خمار شد خمار لیلی از چشم غزال افزون مرا صید وحشت دیده ام صائب به تنهایی خوشم می توان کردن به رو گرداندنی ممنون مرا صائب تبریزی