صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۱۷۰: سبز می گردد روان چون آب از ماندن مرا
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
سبز می گردد روان چون آب از ماندن مرا خضر نتواند به آب زندگی راندن مرا بس که دلسردم ز تار و پود هستی چون کتان می تواند پرتو مهتاب سوزاندن مرا دشمنان را دارم از تیغ تغافل سینه چاک چشم خواباندن بود شمشیر خواباندن مرا شمع ماتم را خموشی به ز آب زندگی است دل نمی گردد سیاه از دامن افشاندن مرا گر چه بر خورشید من آفاق تنگی می کند از سبکروحی توان در ذره گنجاندن مرا داغ دارد مشربم در خوش عنانی موج را هر نسیمی می تواند دست پیچاندن مرا لنگر دریای امکان است کوه صبر من عالمی پر شور می گردد ز شوراندن مرا چون زمین آرامش عالم به من پیوسته است کوهها را می کند بی سنگ، لرزاندن مرا عشرت روی زمین از من بود چون صبح عید یک جهان خوشوقت می گردد ز خنداندن مرا گر چه از افسردگی ها چون چراغ کشته ام می تواند یک نگاه گرم، گیراندن مرا پرتو خورشید چون خورشید باشد بی زوال آتش لعلم، میسر نیست میراندن مرا دستگیری می کنم آن را که گیرد دست من چون دعا دارد اثرها زیرلب خواندن مرا در گره از نافه نتوان بست موی مشک را راز عشقم، می کند بی پرده، پوشاندن مرا هر تهیدستی نیارد ماه کنعان را خرید در ترازو از گرانقدری بود ماندن مرا ای که چون سنگ فلاخن دورم از خود می کنی از مروت نیست گرد سر نگرداندن مرا حاصل من منحصر در ترک حاصل گشته است دامن افشانی است صائب دانه افشاندن مرا صائب تبریزی