صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۱۵۵: می برد از هوش پیش از آمدن بویش مرا
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
می برد از هوش پیش از آمدن بویش مرا نیست جز حسرت، نصیب دیده از رویش مرا با خیال او نظر بازی نمی آید ز من بس که ترسیده است چشم از تندی خویش مرا در رگ ابر سیه امید باران است بیش یک سر مو نیست بیم از چین ابرویش مرا گر چو مژگان صد زبان پیدا کنم، چون مردمک مهر بر لب می زند چشم سخنگویش مرا از نصیحت هر قدر می آورم دل را به راه می برد از راه بیرون، قد دلجویش مرا نیست پنهان پیچ و تاب من ز قد و زلف او دست چون موی کمر پیچیده هر مویش مرا برگ عیش من در ایام خزان آماده است تا به گل رفته است پا چون سرو در کویش مرا گر چه زان سنگین دل آمد بارها پایش به سنگ همچنان بی تابی دل می برد سویش مرا چشم حیران گر شود چون زلف سر تا پای من نیست صائب سیری از نظاره رویش مرا صائب تبریزی