صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۱۴۹: گر چه سیمای خزان دارد رخ چون زر مرا
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گر چه سیمای خزان دارد رخ چون زر مرا در سواد دل بهاری هست چون عنبر مرا آرزویی هر زمان در دل بر آتش می نهم آتش بی دود، باشد عیب چون مجمر مرا جوهر آیینه من چون زره زیر قباست در صفای سینه پوشیده است بس جوهر مرا نعمتی چون سیر چشمی نیست بر خوان وجود بی نیاز از بحر دارد آب این گوهر مرا چهره خورشید پنهان است در زنگار من می زند صیقل به چشم بسته روشنگر مرا گر چه چون شبنم درین گلشن غریب افتاده ام باغبان از دامن گل می کند بستر مرا بس که دیدم سرد مهری از نسیم نوبهار باده خون مرده شد چون لاله در ساغر مرا سنگ خارا را شرار من گریبان پاره کرد ساده لوح آن کس که می پوشد به خاکستر مرا می شود از غفلت سرشار من رگ های خواب سوزن الماس اگر ریزند در بستر مرا خرده بینی نیست صائب، ور نه چون خال بتان یک جهان معنی است در هر نقطه ای مضمر مرا صائب تبریزی