صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۱۴۷: زلف را نبود سرانجامی که می باید مرا
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
زلف را نبود سرانجامی که می باید مرا خط مگر سامان دهد دامی که می باید مرا کم مبادا سایه عشق از سرم، کز درد و داغ می رساند پخته و خامی که می باید مرا برنمی دارد به رغم من نظر از خاک راه می فشاند بر زمین جامی که می باید مرا از غلط بخشی کند در کار ارباب هوس آن لب خوش حرف، دشنامی که می باید مرا از پریدن های چشم و از تپیدن های دل می رسد از یار پیغامی که می باید مرا حرص چون ریگ روان منزل نمی داند که چیست ور نه آماده است هر کامی که می باید مرا می درخشد از ته هر حلقه روز روشنی در شب زلف است ایامی که می باید مرا نیست بعد از عشق پروای صراطم، زان که داد این ره باریک، اندامی که باید مرا حق به دست من بود صائب اگر خون می خورم نیست در میخانه ها جامی که می باید مرا صائب تبریزی