صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۱۴۵: صبح از جان های روشن یاد می آید مرا
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
صبح از جان های روشن یاد می آید مرا شام از تاریکی تن یاد می آید مرا از دم سرد خزان برگی که می افتد به خاک از جهان بی برگ رفتن یاد می آید مرا می شوم چون شبنم گل آب از تردامنی چون ازان پاکیزه دامن یاد می آید مرا ناله خیزد چون سپند از دانه ام بی اختیار چون ازان صحرا و خرمن یاد می آید مرا می شود یاقوتی از خون جگر منقار من چون ازان فیروزه گلشن یاد می آید مرا گوهر را می دهد گرد یتیمی خاکمال چون ازان دریای روشن یاد می آید مرا تیغ می گردد الف بر سینه شهباز من گاهگاهی کز نشیمن یاد می آید مرا می شود چشمم ز حسرت چون ید بیضا سفید چون ز طور و نخل ایمن یاد می آید مرا طفل اشکم، نیست جز گرد یتیمی دایه ام کی ز آغوش و ز دامن یاد می آید مرا رشته اشکم به دامن می رسد بی اختیار چون ز عیسی همچو سوزن یاد می آید مرا نیست تا گل در نظر صائب چو بلبل خامشم در حضور گل ز شیون یاد می آید مرا صائب تبریزی