صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۱۱۸: غوطه در گل داده بود اندیشه دنیا مرا
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
غوطه در گل داده بود اندیشه دنیا مرا ناله نی شد دلیل عالم بالا مرا گر چه چون حلاج مهر خامشی بر لب زدم زور می برداشت آخر پنبه از مینا مرا از سیاهی خضر می آرد گلیم خود برون نیست بر خاطر غبار از ظلمت سودا مرا بود از بس بر دل من دیدن مردم گران شد سبک در دیده کوه قاف چون عنقا مرا مهره گهواره من بود از عقد سخن منت گویایی از کس نیست چون عیسی مرا حسن عالمگیر را هر جا که جویی حاضرست هر غباری محمل لیلی است زین صحرا مرا با کمال قرب، از پاس ادب خون می خورم پنجه خشکی است چون مرجان از این دریا مرا نیست مانع بحر را گرداب از جوش و خروش مهر خاموشی چه سازد با لب گویا مرا نیست چون آتش مرا اندیشه از زخم زبان می شود بال و پر پرواز، خار پا مرا چون الف در بسم گردد محو، باقی می شود عمر کوته جاودان شد زان قد رعنا مرا در سرانجام اقامت نیستم چون غافلان توشه راهی است صائب چشم از دنیا مرا صائب تبریزی