صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۱۱۰: بی کسی کی خوار سازد زاده اقبال را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بی کسی کی خوار سازد زاده اقبال را؟ شهپر سیمرغ می گردد مگس ران زال را با تهی چشمان چه سازد نعمت روی زمین؟ سیری از خرمن نباشد دیده غربال را می توانی در دو عالم نوبت شاهی زدن صرف در تسخیر دلها گر کنی اقبال را گفتگوی خامشان را ترجمان در کار نیست لال می فهمد به آسانی زبان لال را پیچ و تاب عشق را از دل زدودن مشکل است کی به افشاندن توان بی نقش کردن بال را می توان ز افتادگی بردن به ساق عرش راه دولت پابوس روزی می شود خلخال را مار از نزدیکی گنج اژدهایی می شود از برای جاه می جویند مردم مال را ساده لوحانی که محو حسن بی رنگی شدند ابجد مشق جنون دانند خط و خال را ساغر ناکامی از خود آب برمی آورد تشنگی سیراب می سازد گل تبخال را می شود ناطق کمربند از میان نازکت ساق سیمین تو خامش می کند خلخال را رنج باریک تو صائب از دل پرآرزوست دور کن این عنکبوت رشته آمال را صائب تبریزی